مانی مشق هایی که درباره رقابت بهش داده بودم رو آورد ببینم، خیلی خوش خط و منظم نوشته بود (نمی دونم به کی رفته!!!) گفتم همه اینهایی که درباره رقبا و رقابت یادگرفتی رو بگذار یه گوشه ذهنت، می خوام یه چیز مهمتری بهت بگم؛ چشاش برق زد، فکر کرد می خوام راه ضربه فنی […]
Read More
زمان حرف زدن از رقابت بود، مانی رو صدا کردم گفتم دفتر مشقت رو بیار می خوام بهت سرمشق بدم؛ دفترش رو آورد و بالای هر صفحه برای نوشتم:– همیشه حواست به رقیبت باشه که کجاست و چیکار می کنه.– هرگز از رقیبت نترس، چون تو خیلی باهوش و باسواد و باعرضه ای.– هرگز رقیبت […]
Read More
با مانی درباره ساختارسازمانی دفترش صحبت می کردم، گفتم با توجه به گروه هدف تو، بهترین انتخاب اینه که فریلنسر باشی، چون دنبال کار کردن با برندهای بزرگ نیستی که تیم بزرگ بخوای، تو می خوای با کوچیکترها همکاری کنی که بزرگ بشن، باز دوباره بری سراغ تازه کارها؛ ولی توی بعضی کارها بخش هایی […]
Read More
I have a dream, a fantasy To help me through reality And my destination makes it worth the while Pushing through the darkness still another mile روزی که به عنوان یک فریلنسر شروع به کار کردم، همون طوری که در وب سایتم هم نوشته ام، محدودیتی برای کارهایی که می پذیرم تعیین کردم که هنوز […]
Read More